معنی شرفه دوزی

حل جدول

شرفه دوزی

نوعی گلدوزی سنتی نقش گل و بوته به صورت حلقه های تو در تو

فرهنگ معین

شرفه

(شُ فَ) [ع. شرفه] (اِ.) کنگره دیوار، کنگره قصر. ج. شُرُفات.

صدای پا، مطلق آواز. [خوانش: (شَ فِ) (اِ.)]

لغت نامه دهخدا

شرفه

شرفه. [ش َ رَ / ش ُ ف َ / ف ِ] (ع اِ) کنگره ٔ قلعه. (از ناظم الاطباء). هریک از مثلثها یا مربعهایی که نزدیک بهم در بالای قصر یا دیوار گرد قلعه و شهر بنا کنند. ج، شَرَفات. ولی در شعر فارسی شَرفَه آمده است. (فرهنگ فارسی معین):
از پی آن تا ز خورشیدش فزون باشد شرف
مشتری خواهد که او را شرفه ٔ ایوان بود.
فرخی.
تا بدید ایوان تو کیوان همی جوید شرف
آرزو کرده ست کو را شرفه ٔ ایوان کنی.
عنصری.
مشرق آفتاب ملت و ملک
شرفه ٔ قصر طرف بام تو باد.
انوری.
|| کنگره ٔ بام. کنگره ٔ دیوار خانه. (ناظم الاطباء).

شرفه. [ش َ / ش ِ ف َ / ف ِ] (اِ) شرفنگ. هر آواز آهسته. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از برهان) (از غیاث اللغات). شرفاک. (از جهانگیری):
از شرفه ٔ جلاجل شاهین عدل تو
عنقای ظلم گشت پس قاف در نهان.
سوزنی.
کاروان شکر از مصر رسید
شرفه ٔ بانگ درا می آید.
مولوی (از انجمن آرا).
آواز پای مردم. (آنندراج) (از برهان) (از ناظم الاطباء) (غیاث اللغات). رجوع به شرفنگ و شرفاک شود.

شرفه. [ش َ ف َ] (اِخ) طایفه ای از قبیله ٔ بنی طرف از قبایل عرب خوزستان. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 92).

شرفه. [ش َ ف َ] (اِخ) قصبه ای از دهستان بخش هویزه ٔ شهرستان دشت میشان. سکنه ٔ آن 2500 تن و محصول آنجا غلات است. آب آن از رودخانه ٔ کرخه تأمین می شود. صنایع دستی زنان: قالیچه و عبا و جاجیم بافی. راه آن اتومبیل رو و ساکنان از طایفه ٔ شرفه هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).


دوزی

دوزی. (حامص) مرکب از («دوز» ماده ٔ مضارع دوختن +«ی » پسوند حاصل مصدر) اما همیشه به صورت مرکب آید، چنانکه: رودوزی، تودوزی، ته دوزی، بخیه دوزی، خامه دوزی، ملیله دوزی، پیراهن دوزی. چادردوزی، پرده دوزی، زیردوزی، زردوزی، پولک دوزی و جز آن. (از یادداشت مؤلف). رجوع به ماده ٔ «دوز» و ترکیبات آن در جای خود شود.


شرفه ا

شرفه ا. [ش َرْ رَ ف َ هُل ْ لاه] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی) یا شرفها اﷲ؛ خداوند شرف و بزرگواری دهاد او را: مکه، شرفها اﷲ. (یادداشت مؤلف).


پاره دوزی

پاره دوزی. [رَ / رِ] (حامص مرکب) پینه گری. وصله گری. پینه دوزی. لخت دوزی. لاخه دوزی. ترقیع. تردیم.


زری دوزی

زری دوزی. [زَ] (حامص مرکب) عمل دوختن زری. زربفت دوزی. (فرهنگ فارسی معین).

فرهنگ عمید

شرفه

شرفاک: کاروان شکر از مصر رسید / شرفهٴ گام و درا می‌آید (مولوی۲: ۳۶۳)،

گنگرۀ قصر، کنگرۀ دیوار،

فرهنگ فارسی هوشیار

شرفه

تبارستایی کنگره ‎ ستاوند مهتابی، فزونی (اسم) هر یک از مثلثها یا مربعهایی که نزدیک به هم در بالای قصر یا دیوار گرد قلعه و شهر بنا کنند کنگره جمع: شرفات. (اسم) صدا و آواز پا (خصوصا)، هر صدا (عموما) .


لاخه دوزی

پینه دوزی پاره دوزی.

معادل ابجد

شرفه دوزی

612

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری